انجمن شاهنامه خوانی اردکان

ساخت وبلاگ
۲۹ بهمن، روز سپندارمذگان، روز جشن زن، زمین و دلدادگی است. روزی که در آن ایرانیان باستان، به فرخندگی، جایگاه زن را گرامی داشته و آن را روز دلدادگی نیز بر شمرده اند. با نگاهی هرچند کوتاه به نامه فرّ و فرهنگ ایرانیان، شاهنامه فردوسی بزرگ، در می‌یابیم که در سراسر این کتاب ارزشمند و در کشاکش بیان داستان‌ها، دست‌کم نام ۲۴ زن به میان می‌آید. زنانی که هر یک به فراخور نقشی که در رخداد هر ماجرا داشته‌اند، از آنان یاد شده و پیرامون آنان سخن رفته است. اما گزیده ترین آنان چند زن بیشتر نیستند. گُردآفرید، تهمینه، رودابه، سودابه، منیژه، ارنواز، شهرناز و سیندخت و در این میان تنها سودابه است که آهرمن پلشت بر جان او می نشیند و پتیارگی را بر وجودش چیره می‌سازد و سیاوش، آن جوان برومندِ برکشیده تهمتن را به پلیدی و دیوبارگی فرا می خواند. شاهنامه اما به جز سودابه، از دیگر زنانی یاد می‌کند که هر کدام نماد دلدادگی، مهربانی، خرد ورزی، پایداری بر پیمان و جنگ آوری و شیر اوژنی هستند. گردآفرید را ببینید! دختری جوان از تخمه گُژدهم که چگونه در روز نبرد، میدان را بر سهراب یل به تنگ می آورد تا آنجا که سهراب، از این همه جنگ آوری، انگشت به دهان می ماند: شگفت آمدش، گفت از ایران سپاه چنین دختر آید به آوردگاه، سواران جنگی به روز نبرد همانا به ابر اندر آرند گَرد فردوسی بزرگ، اما در جایی از شاهنامه از بانویی سخن می گوید که گرچه گاه به مانند همگان بر می آشوبد و عنان خود را از دست می‌دهد و پرخاش می گوید، اما نماد بانویی است خردمند، سیاست ورز، خوش گفتار، کاربلد، رایزن و اندیشمند که نقش مادری و همسری را در کنار نقش آفرینی در جایگاه یک بانوی سیاسی-اجتماعی به خوبی به نمایش می‌گذارد. او اولین شیر زن تاریخ است که از سوی شاه انجمن شاهنامه خوانی اردکان...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن شاهنامه خوانی اردکان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahnamehardakan بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:21

امروز، ناگاه، از بخت خَش، بیتی از دیوان غزلیات حضرت سعدی به چشمم خورد که تا کنون ندیده و نشنیده بودم. معمولاً اگر دقیق و درست معنای نبشته یا سروده ای از بزرگان ادب و فرهنگ ایران زمین را در نیابم، به پژوهش و بررسی خواهم پرداخت تا بدانَمَش و نیز اندکی به سرمایه دانش خود در این خصوص بیفزایم و خوشه ای از خرمن این ادب پرورانِ فرهنگ مدار برچینم. این غزل ناب سعدی بزرگ، با این مطلع زیبا آغاز می‌شود که: "برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلّاشی دهیم این شرک تقوا نام را" تا می رسد به آن بیتی که مد نظر من است که: "از مایه بیچارگی، قِطمیر مردم می شود ماخولیای مِهتری سگ می کند بلعام را" سعدی در این بیت به دو داستان تاریخی که هر دو در قرآن و برخی از دیگر کتب آسمانی نیز به آنها اشاره شده، می‌پردازد. یکی داستان اصحاب کهف و سگی که با آنها در غار به خواب رفت- و به قول همین حضرت سعدی که در جای دیگری میگوید: " سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد"، مردمی آموخت- و دیگری داستان بلعم باعور، عابد و زاهد مستجاب الدعوه قوم بنی اسرائیل که اسم اعظم خدا را نیز می دانست اما به واسطه وسوسه اهریمن به بیراهه رفت و به قول سعدی "ماخولیای مهتری" او را از جایگاه یک پرستش کننده بی مانند به پست‌ترین درجات کشاند. اما"ماخولیای مهتری" چیست و چگونه در جان انسان رسوخ می کند؟ به زبان ساده، "ماخولیای مهتری" همان خود بزرگ بینیست، توهم این که من هستم و جز من نیست. انحصارطلبی! این است و جز این نیست! من خوبم و دیگران بد! من برترین هستم و دیگران از من پایین ترند! و صد البته این ماخولیای مهتری زمانی گریبان بلعم بن باعور را می گیرد که به مرتبه ای رسیده که اسم اعظم پروردگار را می داند و به واسطه این دانستن، انجمن شاهنامه خوانی اردکان...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن شاهنامه خوانی اردکان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahnamehardakan بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:21

در شاهنامه فردوسی، دست کم در دوجا، گزاره " بادِ نوشین" به کار رفته که در هر دو جا نیز، این باد نوشین، از آنِ ایران بوده است.نَخستین جا، در داستان بیژن و منیژه، آنگاه که رستم از خاک توران، روی به سوی ایران زمین می نهد، همین که به نزدیکی مرز ایران می رسد و از فراز کوه های شمال شرقیِ مشرف به ایران، سرِ کاخ کیخسرو را از پیش چشم می گذراند، استاد سخن، فردوسی بزرگ، به زیبایی، قلم فرسایی می کند و این نگاره را اینگونه به تصویر می کشد:چو رستم به نزدیک ایران رسید؛سر کاخِ کیخسرو آمد پدید؛یکی بادِ نوشین درودِ سپهر، به رستم رسانید ، شادان به مهرجهان پهلوان ایران، مدتی است که از ایران زمین به دوراست و بدون شک، دلتنگ این سرزمین اهوارایی شده است. اما آنچه در این دو بیت شاهوار می بینیم، چیزی فراتر از دلتنگیِ رستم برای ایران است. فردوسی به زیبایی و شکوه هر چه تمامتر، ایران را نیز دلتنگ رستم نشان داده تا جاییکه، باد نوشین ایران زمین، با دیدن رستم، در دَم، درود آسمان ایران را، شادان و مهربان، به جهان پهلوان ایران می رساند.این نهایتِ عشقِ رویاروی( متقابل) رستم و ایران به یکدیگر است. چرا که نه رستم بدون ایران، شناسه و فرّ و بزرگی خود را دارد و نه ایران بدون رستم، شکوهِ چیرگی بر دشمنان و سربلندی و سرافرازی را تجربه می کند.این است که اگر دل ایران زمین برای رستم تنگ شده باشد و در نخستین دیدار پس از چندی، باد نوشین این سرزمین، درود آسمان ایران را به رستم بفرستد، جای شگفتی نیست.اما جای دیگری نیز در شاهنامه، فردوسی بزرگ، گزاره باد نوشین را به زیبایی به کار می برد و جان انسان را در پرتو این همه شکوه، شادان می سازد.رستم فرخزاد، پهلوان و سپهسالار بزرگ ایرانی، آنگاه که می خواهد پای در میدان نبرد با تازیان نه انجمن شاهنامه خوانی اردکان...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن شاهنامه خوانی اردکان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahnamehardakan بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:21